حباب
« آموزشی * فرهنگی * تفریحی »
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:حسنک کجایی , کوکب خانم , تصمیم کبری, پترس , چوپان دروغگو , ریزعلی فداکار, :: 21:25 :: نويسنده : سیدعلی حسینی حسنک کجایی؟؟!!
نظرات شما عزیزان:
سلام، واقعاً خسته نباشید وبلاگ بسیار زیبایی دارید؛ خیلی جالب بود، خاطرات دوران کودکی و کتاب ها و شعرهای آن زمان؛
درسته دیگه خبری از نوشته های آن زمان نیست متأسفانه دارن یکی یکی شعرها را یا اصلاح می کنند و یا چندی پیش داستان دوکاج را تغییر دادند چون برای روحیه ی لطیف بچه های این زمانه خشن می نمود بنابراین نسخه ی جدیدش رو وارد کتاب های فارسی کردند و نسخه ی قدیمیشو که واقعاً هم خشن بود و بی رحمانه از توی کتاب ها برداشتند اما داستان جالب اینه که چند روز قبل خبر آمد که داستان کوکب خانم و ماست گذاشتنش رو هم حذف کردند به خاطر اینکه این بنده ی خدا قبل از اینکه ماست بذاره شیر را نجوشانده است حالا باید برای داستان حسنک و داستان تصمیم کبری هم ترسید چرا که این دو داستان نیز در معرض اتهام بوده و احتمالاً اینها را هم بخواهند حذف کنند نکته ی جالب این بود که میگفتند فردا پس فردا احتمالاً تصمیم کبری را هم به خاطر اینکه معلوم نبوده دختره ی خیره سر فکرش کجا بوده که کتاب هاشو جا گذاشته تغییر بدهند؛ دو کاج (نسخه اول) در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده، دو کاج، روییدند سالیان دراز، رهگذران آن دو را چون دو دوست، میدیدند روزی از روزهای پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد یکی از کاجها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تامل کن ریشههایم ز خاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار، از تو بیزارم دور شو، دست از سرم بردار من کجا طاقت تو را دارم؟ بینوا را سپس تکانی داد یار بیرحم و بیمحبت او سیمها پاره گشت و کاج افتاد بر زمین نقش بست قامت او مرکز ارتباط، دید آن روز انتقال پیام، ممکن نیست گشت عازم، گروه پیجویی تا ببیند که عیب کار از چیست سیمبانان پس از مرمت سیم راه تکرار بر خطر بستند یعنی آن کاج سنگ دل را نیز با تبر، تکه تکه، بشکستند دو کاج (نسخه دوم) در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روییدند سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند روزی از روزهای پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد یکی از کاجها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تأمل کن ریشههایم ز خاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن کاج همسایه گفت با نرمی دوستی را نمیبرم از یاد شاید این اتفاق هم روزی ناگهان از برای من افتاد مهربانی به گوش باد رسید باد آرام شد، ملایم شد کاج آسیب دیده ما هم کم کمک پا گرفت و سالم شد میوه کاجها فرو میریخت دانهها ریشه میزدند آسان ابر باران رساند و چندی بعد ده ما نام یافت کاجستان
salam.mamnun. ke sar zadid...
manam az webetun khosham umad makhsusan in... hasanak kojaeeeeee??? ![]()
موضوعات آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||
![]() |